یک لحظه آرامش الإمامُ الصّادقُ علیهالسلام :
إنَّ لِکُلِّ شَیءٍ زَکاةً ، وزَکاةُ العِلمِ أن یُعَلِّمَهُ أهلَهُ .
هرچیزىزکاتى دارد و زکات دانش، آموختن آن است به اهلش.
| ||
باسلام! این چندروز به خاطر امتحانات اصلا فرصت نشد سری به وبلاگ بزنم، امروز قصد دارم مطلب نیمه تمام تعیین کنندههای عشق رو به پایان برسونم. قرار بود به این سوال پاسخ بدم که علت توصیه نویسنده کتاب هنر عشق ورزیدن به شاهزادههای جوان چی بود؟ تاحالا شده عاشق بشید؟! دقیقا چه اتفاقی افتاد که شما به این نتیجه رسیدید که از یه نفر خوشتون اومده؟ بزارین که خودم توضیحش بدم، این جور که بوش میاد مثله من بچهها هنوزعاشق نشدن! وقتی ما با یک نفر روبرو میشیم (که احتمالا آدم خوشتیپی هم هست)، یک سری تغییرات فیزیولوژی در بدن ما ایجاد میشه(قلبمون تکنو میزنه، توی دلمون قنج میره و ..!). بعد این مرحله نوبت میرسه به برچسب شناختی ما، چه چیزی باعث شد که این حالت به من دست بده؟ این آقا یا احیانا خانم؛ مرحله سوم هم که نتیجهگیریه که توش استادیم: عاشقش این شخص شدم چون اون طرف این حالت رو در من به وجود آورد! خیلی از هیجانات ما به همین صورت شکل میگیره. اون نویسنده هم به این نکته خوب واقف بود. زمانی که دختر جوان با صحنه نبرد گلادیاتورها روبرو میشه طبیعتا هیجانی میشه(مرحله اول)، حالا به دنبال علته(مرحله دوم ) که شاهزاده قصه ماهم پیش دستی میکنه و شروع میکنه به خودنمایی و تعریف از دختره، دیگه نتیجهگیری روهم به خودش واگذار میکنه! اون هم که دیگه محو شاهزاده جوان شده، برای هیجاناتش علتی رو نمیبینه جز شاهزاده سواربر اسب سپید! توی جامعه مدرن ما هم که وسایل هیجانی از جمله تله کابین و... فراوونه! خلاصه حرف برای عشق زمینی زیاده ولی متاسفانه وقتی به عشق حقیقی میرسیم به قول مولانا توی گل میمونیم صرفا به این دلیل که عاشق نیستیم. امیدوارم که وقت ارزشمندتون رو به هدر نداده باشم، در پایان بنده حقیر را از نظرات و انتقادات ارزشمندتون محروم نکنید.... سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت وشنفت [ پنج شنبه 92/10/26 ] [ 2:1 صبح ] [ علیرضا یوسفی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |